از آدم تا خاتم/شاعر-محمد جواد شفیعیان/ همچنان میرفت در غار حرا جانب حق در نماز و در دعا تا جوانی رفت و او چل ساله شد در تب عشق خدا چون لاله شد وحی آمد کای محمد هان بخوان نام آن پروردگار انس و جان گفت من خواندن ندانم ای سروش این همی داند خدای راز پوش باز گفتنش بار دیگر هان بخوان تو رسولی از خداوند جهان او به خانه آمدی در تاب و تب ساکت و حیران فروبسته دولب پس عرق بر صورتش چون جوی آب جامه ای پیچیدی و رفتن بخواب ناگهان آمد دوباره آن سروش که بپاخیز و بترسان سخت کوش تا سه سالی دعوت او در نهان تا به فرمان خدا کردی عیان مجلسی آراست از صدق و صفا کرد دعوت از عشیره مصطفی گفت با خویشان که این دین من ست راه و رسم حق و آیین من ست جز خدای پاک بی همتای فرد کاین جهان را او چنین بنیاد کرد نیست غیر او خدایی در جهان مابقی مخلوق و زی او بندگان من نیم جز بنده ای همچون شما وحی می آید مرا از آن خدا هر که اینک او مرا یاری کند در ره حق او وفاداری کند هست بی شک او مرا همچون وزیر بعد من باشد شما را او امیر جملگی خاموش و سرهاشان بزیر تو بگفتی ناشنیده این حقیر ناگهان برخاستی از آن میان کودکی شیرین زبان و با کیان گفت اینک من ترا یاری کنم تا دم آخر وفاداری کنم من نمی گویم سخن کردار من راست گرداند همی گفتار من عاقبت آن مشرکان از فرط خشم دوخته برجان پیغمبر دوچشم آمدی از هر قبیله یک جوان جانب بیت پیمبر پادوان برکشیده تیر آخر از کمان بهر جان آن رسول مهربان کرد هجرت زی مدینه مصطفی خفته در بستر بجایش مرتضی هست هجرت موجب رشد و کمال هست هجرت موجب مجد و جمال هست هجرت نقطه ی عطف هدف هست هجرت سرگشای صد صدف هست هجرت باعث پرواز جان سوی جانان میبرد صاحبدلان مکیان از دین او "رو تافته اوس و خزرج سوی او بشتافته تا برای یاری آن نازنین باز خوانندش زی آن سرزمین گر خدا بندد دری از حکمتش باز بگشاید دری ازرحمتش زی مدینه آن نبی از فرط جور میرود با همرهش از غار ثور آمده انصار با آغوش باز
پیشباز آن نبی با برگ و ساز �э�ȝ��: الله از آدم تا خاتم-شاعر-محمد جواد شفیعیان نک مدینه شاهد دیدار یار تا بسازد امتی در آن دیار امتی شاهدبرای مردمان شاهدی در هر زمین و هر زمان امتی بر پایه حق و یقین امتی بر پایه ایمان و دین امتی بنیان آن بر عدل و داد امتی سرشار از عشق و و داد امتی آزاد از بند هوا امتی آباد از برگ ونوا اندر آن تقوی ملاک برتری شرط اول ازبرای مهتری پس بنای مسجدی را ساز کرد دعوت حق را در آن آغاز کرد �э�ȝ��: الله از آدم تا خاتم-شاعر-محمد جواد شفیعیان سال اول غزوه ی صغرای بدر سال دیگر غزوه ی کبرای بدر بود اندر غزوه ی بدر بزرگ لشکر کفار مکه بس سترگ یکهزار از دشمنان دین او دشمنان کهنه و دیرین او برکشیده اسب تازی را عنان با عمود و خود و شمشیر و سنان برفراز اشتران راهوار با غرور و خشم گردیده سوار کرده آهنگ رسول و جان او هم مصافی سخت با یاران او این طرف نیروی ایمان و شرف لشکر کفر و دنائت"آن طرف لشکر ایمان فداکاری نمود لطف ایزد هم ورایاری نمود در نبرد بی امان کفر و دین گشت پیروزی نصیب مومنین �э�ȝ��: الله از آدم تا خاتم-شاعر-محمد جواد شفیعیان پس پیمبر گفت با آن بندیان هست ایا مرشما را در میان کوبیاموزد خط و خامه را بهرده مسلم کتاب و نامه را پس کنم آزاد او را بیدرنگ گرچه با ما آمده ازراه جنگ خط و آزادی در آن همسنگ بین علم و حریت در آن همرنگ بین این چنین است شیوه ی آیین ما شیوه ی پیغمبر و هم دین ما گفت پیغمبر که دانش را طلب گربه چین باشد نباشد در حلب کسب دانش بهر مسلم واجب است جهل او را سوی حق چون حاجب است.
دامن کوه احد سال دگر شاهد جنگ قوای خیر وشر گفت پیغمبر به یارانی زخود حافظ این تنگه باشید در احد هان مباداتنگه را کرده رها تانیاید دشمن ما از قفا کرده آهنگ هزیمت کافران خواب غفلت آمده برناظران مسلمین سرگرم در میدان جنگ گشته مشغول غنایم بیدرنگ بار دیگر کافران گشته روان چون حرامی که زند بر کاروان عرصه را بر مومنان آورده تنگ تا بگیرند انتقام خود به جنگ پس شهادت یافت حمزه آن بزرگ
آن مسلمان سلحشور سترگ �э�ȝ��: الله از آدم تا خاتم-شعر از محمد جواد شفیعیان کرد پیغمبر عزیمت مکه را قلب توحید جهان و کعبه را با هزاران مسلم پاک و غیور با توکل بر خداوند غفور رفت بیرون از مدینه با سپاه در پناه و سایه لطف اله پا نهاد بر دوش پیغمبر ولی او که باشد بعد پیغمبر ولی جملگی بتهای کعبه او شکست بند شرک و کفر را از هم گسست بعد آن بر بام کعبه شد بلال او که بودی مظهر صدق و کمال بانگ زیبای اذان را ساز کرد نغمه ی توحید را آواز کرد گرد کعبه کافران در انتظار تاچه فرماید رسول کردگار جملگی در ترس و لرز اضطراب همچو سایه بر فراز موج آب داد پیغمبر به آنان این نوید جمله آزادید بسوی حق روید پس منادی داد مردم را خبر این خبر از جانب خیر البشر بیت بوسفیان باشد این زمان مرشما را خانه ی امن و امان طشت آبی را بیاورده میان بهر بیعت با زنان مکیان تا نگه دارند راه و رسم دین دست بردارند از هر خشم وکین کافران از صبر او اندر شگفت
فتح مکه این چنین صورت گرفت �э�ȝ��: الله |
|